جایزه ادبی داستان نویسی

ساخت وبلاگ
خب! باید اعتراف کنم در چارچوب کلیشه ها افتاده ام. گاهی دست و پا می زنم که شبیه کلیشه ها نباشم و خودم باشم. بااین حال گاهی خودم را رهایش می کنم که برود و توی قالب کلیشه ای ترین نقش جهان جا بگیرد. بعد هم می گویم گور بابایشان! بعد از همه شان بدم می آید. به همه شان فحش می دهم، بیشتر حرص می خورم، بیشتر عصبانی می شوم. بعد می افتم یک گوشه و مغزم درد می گیرد.معمولا بعدش مامان تلفن می کند و بدترین راه حل ممکن را ارائه می دهد و اصرار می کند انجامش دهم. یکی دو باری که به حرفش گوش کرده ام، باز هم حالم بدتر شده. گیر کلیشه ها افتادن دارد روانم را می بلعد. جایزه ادبی داستان نویسی...ادامه مطلب
ما را در سایت جایزه ادبی داستان نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : toranjism بازدید : 20 تاريخ : شنبه 31 تير 1402 ساعت: 0:29

باد یاد عاشقان را برد... با صدای آقای اصلانی جایزه ادبی داستان نویسی...
ما را در سایت جایزه ادبی داستان نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : toranjism بازدید : 33 تاريخ : يکشنبه 11 دی 1401 ساعت: 20:39

گیج زدن درباره رساله آن هم اوایل کار چندان عجیب نیست. دوستان نزدیک و صادق چندباری یادآوری هم می کنند. اما خب باز هم سخت است کنار آمدن با این پدیده. انگار در دنیای تازه ای قرار گرفته ای و اصلا نمی دانی چه کنی. مثلا فرض کن در اوگاندا باشی و زبان اوگاندایی هم ندانی. یک جایی باشی وسط شهر. ندانی کدام طرف باید بروی. و دارد دیر می شود!

جایزه ادبی داستان نویسی...
ما را در سایت جایزه ادبی داستان نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : toranjism بازدید : 40 تاريخ : يکشنبه 11 دی 1401 ساعت: 20:39

برای من کار ساده ای نیست خودم را در چیزی محق بدانم. مثلا بگویم چون من این سابقه را دارم، آن رشته را خوانده ام یا هرچیزی شبیه به این، استحقاق فلان چیز را بیشتر از هرکس دیگری دارم. (برای همه این فلان و بهمان ها مصداق دارم اما ترجیح می دهم همین طور گنگ باقی بمانند.) آدم چطور می تواند بگوید من از فلانی محق ترم؟ چطور می توانی بگویی من معلم بهتری هستم؟ یا پژوهشگر بهتری هستم؟ یا من استحقاق هیئت علمی شدن را دارم اما فلانی ندارد. من استحقاقم از آن یکی برای دانشگاه قبول شدن بیشتر بود. اینها را نمی فهمم. این متر و معیارهای گنگ که فقط توی کلمه آدم ها می چرخند. این متر و معیارها که چندان صادقانه مطرح نمی شوند. کاش برای من هم شفافشان کنید. جایزه ادبی داستان نویسی...ادامه مطلب
ما را در سایت جایزه ادبی داستان نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : toranjism بازدید : 42 تاريخ : يکشنبه 11 دی 1401 ساعت: 20:39

نوشتن، مدام نوشتن و پاک کردن. مدام نوشتن و سوزاندن. مدام نوشتن و مخفی کردن. به گذشته نوشته هایم که فکر می کنم تعداد وبلاگ هایم را به خاطر نمی آورم! از بس نوشته ام، پاک کرده ام و به سراغ وبلاگ بعدی رفته ام. از بس توی دفترها و سررسیدهای مختلف چند صفحه ای را نوشته ام، پاره کرده ام و به سراغ دفتر بعدی رفته ام. چقدر کاغذ پاره، چقدر دفترچه یادداشت... که چه؟ که هیچ! دریغ از تمام کردن یک داستان و سال هاست که حتی دریغ از تمام کردن یک شعر.حالا آمده ام اینجا دوباره بنویسم. باز بنویسم... نوشتن کمک می کند یادم بماند که هستم و چرا. چرا خیلی مهم است. اینکه یادت بماند چرا هستی خیلی مهم است. قرار نیست حتما چرای بودنت به نوشتن ربط داشته باشد که بنویسی. فقط کافیست یادت بیندازد که چرا... تو یادت هست چرا هستی؟تو چه می کنی که یادت باشد چرا هستی؟تو این روزها بیشتر کجا می نویسی؟ جایزه ادبی داستان نویسی...ادامه مطلب
ما را در سایت جایزه ادبی داستان نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : toranjism بازدید : 64 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 3:10

از ابتدای خرداد فرایند جدیدی را، در ذهنم البته، شروع کردم. اما در عمل نتیجه چندان مناسب و مساعدی عایدم نشده است. این فرایند، خواندن و نوشتن متمرکز بر روی رساله است. در عمل میزان مطالعه روزانه ام بسیار کمتر از اردیبهشت بوده، پراکنده خوانده ام، گیج زده ام!

جایزه ادبی داستان نویسی...
ما را در سایت جایزه ادبی داستان نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : toranjism بازدید : 69 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 3:10

سالگرد کرونای عزیزه و من باز مریضم. درسته که تمام تلاشمو می کنم که بگم یه سرماخوردگی ساده س، اما سرم منگه، درست مثل دفعه پیش. هیچی اندازه این منگی اذیتم نمی کنه. منگی باعث میشه یه گوشه بیفتم و هیچ کاری نتونم بکنم. چون نه تمرکز دارم نه انگار اصلا مغز دارم! اونقدر سرم سنگین و پره که هیچی واردش نمی شه! و من دلم می خواد کارامو پیش ببرم! نه که بیفتم یه گوشه و با چشمای سنگین به دیوار و ساعت خیره بشم.

جایزه ادبی داستان نویسی...
ما را در سایت جایزه ادبی داستان نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : toranjism بازدید : 45 تاريخ : سه شنبه 14 تير 1401 ساعت: 3:10

دستاتو بذار روی سرت و حلوا حلوا کن. از جات تکون نخور. بچسب به زمینی که خیسه. پاهاتو بلند کن. با کله بچسب. چسب دوقلوی رازی، چسب چوب شمال. چسب هل و دارچین که توی چای عصرونه ت بریزی و بوش خونه رو برداره، جایزه ادبی داستان نویسی...ادامه مطلب
ما را در سایت جایزه ادبی داستان نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : toranjism بازدید : 69 تاريخ : پنجشنبه 21 فروردين 1399 ساعت: 3:46

خواب می بینم که بیدارم. خواب می بینم دارم می خندم، دارم می خندم و می دوم... نمی دونم کجام... یه سری راهروی رومی جلوی رومه و من دارم می دوم که خبری بدم... برگای سبز انگور به ستونا پیچیدن... یادم نمیاد خبر چیه. یادم نمیاد به کی باید خبر برسونم. یادم نمیاد چرا شادم، چرا دارم می خندم، چرا دارم می دوم.

این احمقانه ترین خوابیه که توی تموم عمرم قراره ببینم...

جایزه ادبی داستان نویسی...
ما را در سایت جایزه ادبی داستان نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : toranjism بازدید : 84 تاريخ : پنجشنبه 21 فروردين 1399 ساعت: 3:46

سرده، باد میاد، بارون میاد، رعد و برق می زنه، صدای فریادای مرحوم مغفور جنت مکان خلد آشیان توی سرم می پیچه. یه مار زرد از تو چشای عاطفه می زنه بیرون. می گم نکن زن! نکن این کارا رو! نکن مرد! فریاد نزن! جایزه ادبی داستان نویسی...ادامه مطلب
ما را در سایت جایزه ادبی داستان نویسی دنبال می کنید

برچسب : نویسنده : toranjism بازدید : 66 تاريخ : پنجشنبه 21 فروردين 1399 ساعت: 3:46